- رش هکاردن
روان بودن، روان شدن، جنبش داشتن
معنی رش هکاردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فزونی یافتن، اضافه شدن، برآمدن برنج در حال پخت، ری آمدن
جوانه زدن درخت، غیبت کردن، زیرقول زدن
مرتب کردن، جور کردن
به رشته نخ کشیدن
خرد کردن پول
ریز کردن، خورد کردن، شکستن
ریسه، نوعی واکنش که در اثر آن موی تن سیخ شود
درد شدید داشتن، طولانی شدن بارش باران
ردیف کردن، سر و سامان دادن، رضایت کسی را جلب کردن
سیخ کردن
رها شدن، گسیل شدن، هجوم آوردن، ساختن سقف خانه، تأمین معاش و قوت اهل خانه، سیر کردن
روشن کردن
فاسد کردن
فریب دادن و برانگیختن کسی برای دعوا لج بازی
چیزی را با ضربه ی سریع بریدن
رد کردن، دور کردن
تابیدن، گلوله کردن نخ
خورشت درست کردن، صرفه جویی در مصرف خورشت
پرکندن مرغ و پرنده
نشان کردن، نشان چیزی را گرفتن، درست کردن کاری یا چیزی، پیدا
جدا شدن، رها شدن، پاره شدن
برخاستن، صدای برخاسته از کشیده شدن جسمی بر جسم دیگر
شاشیدن
حرکت کردن، روان شدن
پودر کردن، ریز ریز نمودن
پس گردنی زدن، ضربت زدن، افروختن آتش
صرفه جویی کن، خورشت درست کردن
تحریک کردن، وسوسه کردن
اخم کردن، عبوس شدن، بازگرداندن مقداری از غذا از معده به
صدای پاره شدن پارچه، صوتی آوایی که از بریدن و ترک برداشتن
جر و بحث کردن، مشاجره نمودن، بالا آوردن صدا، جر و بحث کردن، پایین آوردن
جمع کردن، گردآوردن
بریدن، صدای کشیدن چیزی بر زمین
رشد کردن زراعت رشد بی رویه